دل نوشته های پرنده مهاجر |
|||||
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:داستان عاشقانه,جملات عاشقانه,دوستدارم,عاشقانه من و عشق, :: 21:35 :: نويسنده : farzad_baloch
اين بار اگر زن زيبارويي را ديديم ، هوس را زنده به گور کنيم و خدا را شکر کنيم براي خلق اين زيبايي زير باران ، اگر دختري را سوار کرديم ، به جاي شماره به او امنيت بدهيم او را به مقصد مورد نظرش برسانيم ، نه به مقصد مورد نظرمان هنگام ورود به هر جايي ، با احترام بگوييم ، اول شما در تاکسي ، خودمان را به در بچسبانيم نه به او در اتوبوس جاي خود را به پيرزني بدهيم که ايستاده ، و... نه اين که از مردي فقط کُتَش و سيبيلش را داشته باشيم بياييد واقعاً مردانه زنها را گرامي بداريم این به مناسبت روز مرد بود
درباره وبلاگ ![]() این پرنده مهاجر همیشه عاشق پرواز حالا با بالی شکسته میخونه چه غمگین آواز توی یک هجرت جمعی دست بیرحمه صیاد اونو از جفتش جدا کرد با تنهایی آشنا کرد نجوای دو جفت عاشق روی شاخه های تنها شعری عاشقانه بود صدای قشنگ بالش تو فضای بی کرانه بهترین ترانه بود حالا تنها حالا خسته با دلی از غم شکسته بی صدا تر از همیشه با خودش تنها نشسته با صدای غم گرفتش شعر تنهایی میخونه سوز غمگین صداشو اونی که تنهاست میدونه ************* از اینکه به کلبه درویشی من اومدین بسیار خوشحالم. من نیما متولد 1366هستم ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها
![]() نويسندگان |
|||||
![]() |